یکی اون بیرون به فکرته!!باور کن!

❃ نَظَرَ مِن بابِ افتعال❃

۳۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

برقا رفت...

پیارسال تو مدرسه داشتیم باهم دعای عهد رو زمزمه میکردیم صبح!

وسط دعا با خودم گفتم:چرا هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ وقت برق مدرسه نمیره؟؟

زد و زنگ پژوهش همون روز برق مدرسه برای اولین بار رفت...

من نباید حرف بزنم...نه؟؟=))

۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۰ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

از امکانات درست استفاده کنیم!

نمی تونم از علاقه ام نسبت به این تصویر چیزی بگم!!!
فـــــــــــــــوق العاده این تصویر رو دوست دارم...فوق العاده!



۱۰ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۶ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

قوه اطاعت!

"بسم ربِّ الإمام المنصور"

از موثّقین حکایت شده که زمانی مقدّسین بسیاری در نجف اشرف جمع شدند و گفتند:چه زمانی خواهد بود که مردمان بهتر از ما باشند پس اگر این حدیث راست بود که اگر سیصد و سیزده تن از مومنین به هم رسند،صاحب الزّمان علیه السلام و افضل الصلوة ظهور می کند،می بایست در این زمان ظهور کند زیرا در نجف اشرف زیاده از سیصد و سیزده تن هستند.پس از تفکّر بسیار بنا را بر این گذاشتند که از میان این همه مومنین یک نفر را که از همه زاهد تر و مسلّم در نزد جمیع انها باشد انتخاب نموده بیرون بفرستند.پس همه ی مومنین جمع شدند و یک نفر را که از همه افضل تر بود انتخاب نمودند و او را روانه وادیّ السلام در نجف اشرف کردند تا استکشاف این سرّ بنماید.

آن شخص بیرون رفت و بعد از مدّتی به سوی رفقای خود برگشت گفت:اندکی که از نجف بیرون شدم سواد شهری به نظرم امد.پیش رفتم تا داخل آن شهر شدم.از کسی سوال کردم که این شهر چه نام دارد؟

گفت:این شهر صاحب الزّمان است.خانه ی ان حضرت را از او سوال کردم و با شعف تمام خود را به در خانه ی آن حضرت رسانیده ، و دقُّ الباب نمودم.کسی از ملازمان حضرتش بیرون امد .گفتم:میخواهم خدمت ان حضرت شرفیاب شوم.پس آن مرد رفت و پس از اندکی برگشت و گفت:امام فرمودند که دختر باکره ی فلان شخص را که نامش فوق تمام بزرگان این شهر است به عقد تو دراورده ام؛پس تو امشب برو در خانه ی ان شخص توقبف نما و فردا به نزد ما بیا.من خانه ی ان شخص را پیدا نموده،به منزل او رفتم و پیغام ان حضرت را به او رسانیدم.او قبول نموده بنای زفاف را برای من گذاشتند و چون شب عروسی شد ، عروس را به حجله گاه درآوردند ولی همین که خواستم به او دستی برسانم،ناگاه اواز جنگ و حرب به گوشم رسید.پرسیدم:چه خبر است؟

گفتند :حضرت صاحب الزّمان خروج می کند.پس من با خود گفتم ایشان بروند من نیز به دنیال ایشان خواهم رفت. در همین فکر و خیال بودم که قاصد ان حضرت رسید که بسم الله ما خروج کردیم با ما بیا تا به جهاد اعدا برویم.

من گفتم:عرض مرا به آن حضرت برسانید و بگویید که ایشان تشریف ببرند من نیز از عقب ایشان خواهم آمد.قاصد رفت و به زودی برگشت و گفت:حضرت می فرمایند فوراً باید بیاید.من گفتم:اگر چنین فرمود من الحان نخواهم آمد.

چون این حرف را زدم ، ناگاه خود را در همان صحرای نجف اشرف دیدم که نه شبی بود و نه شهری و نه عروسی و نه اطاقی و پس دانستم که عالم کشف بوده نه شهود و فهمیدم که مارا قوّه اطاعت آن حضرت نیست.[1]

ــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:این داستان منو یاد مضامین کلی کتاب "کمی دیرتر" سید مهدی شجاعی انداخت...

و البته باید گفت که "ما را قوه اطاعت از آن حضرت نیست" جمله ی اون آقا بوده تا جوری عذر خودش رو موجه کنه...!

منظور اینه که ما قوه رو داریم،باید به دل بخوایم و به زبان بگیم و با دست انجام بدیم...

نذاریم چیزی جلوی دست و پای ما رو بگیره...چون ایشون امام معصوم هستن و باید از ایشون اطاعت کنیم...نیاید بگید الان تو داری این حرفو میزنی خودت میتونی یا نه!

باید تمرین بشه...بــــــــــــــاید...باید خودمونو آماده بکنیم تا مواهب زودگذر دنیا جلو دست و پامونو نگیره...ادعا نمیکنم و میگم باید اینجوری باشه...

خدا میدونه که چی میخوام بگم...این عمل فقط با تلاش قابل اجراست...

من هم در زمره شما و حتی پایین تر...همه باید تلاش کنیم...نه اینکه بشینیم و بگیم:ما قوه اطاعت نداریم!

خدا کاری رو که در حد توان بنده شه ازش میخواد...نه بیشتر و نه کمتر...یه خورده به خودمون بیایم...

والسلام

علی مع الحق و الحق مع علی...یا علی!



[1]  قرینة الجواهر ص 564/کشکول بهتاش ص 208

۱۰ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۴۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

هرچه از دوست رسد نکوست!

دیروز بعد از ظهر با خواهرم رفتیم کارواش بعد از یک هفته!!!

کارکن کارواش،ماشینو میسابید!!! به حدی که خودمون گفتیم ماشینو ول کن آقا=)

1 ساعت طول کشید...قشنگ ماشینو سابیدن=)

ماهم قشنگ اومدیم بیرون که یه دفعه سیل از آسمون اومد=)

زیر بارون تو ماشین،زیر باد کولر آهنگ کجایی خواجه امیری واقعا چسبید=)

خلاصه اینکه بارون با ما قرار داد داره...وسط چله تابستون بارون کجا بود=)

اما خب اومد دیگه...سیل بود...سیل!!!

بالاخره رسیدیم خونه...منتظر بودیم که در پارکینگ باز شه...خواهرم شیشه ماشینو نشون داد که ینی:ببین چقدر کثیف شد!!!

یه نگاهی با شیشه کردم و با لبخند بهش گفتم:

هرچه از دوست رسد نکوست!


۱۰ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

روزه باطل شده =(

آدم روزه بگیره،بره بیرون،دو دقیقه درست دو دقیقه مونده به اذان روزه ات باطل شه =(Tuzki Bunny Emoticon

+خدایا این سیگاری ها رو شفا بده...این حق الناس ها رو چجوری میخوان با خودشون به گور ببرن؟؟

فکر نمیکنن دود سیگارشون میره تو گلوی یکی و خفه اش میکنه؟؟!!

+الانم ناراحتم...=(

+فقط این مورد نیست...من هیچ وقت از هیچ سیگاری خوشم نمیومد...همیشه هم  چه تو ماه رمضون و چه غیر ماه رمضون از یک فرسخی شونم رد نمیشم!Tuzki Bunny Emoticon


۰۸ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۴۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

صد و ده!

دیشب شهادت امیرالمومنین علیه السلام و افضل الصلوة بود...Tuzki Bunny Emoticon

(این یارو! دقیقا مثل خودم عمل میکنه!!)

خیلی جالب بود چون دیشب،عمر وب من به 110 روز رسید

Tuzki Bunny Emoticon

از این اتفاقای ییهویی خوشم میاد

پ.ن1:وب من در ایام فاطمیه در یک روز بارانی در روز چهارشنبه تاسیس شد!


۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۳ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

العلیُ مع الحق و الحق مع العلـــــــــــــــــــی...یا علی!

"بسم ربِّ الإمامِ المنصور"

 

علی آن شیر خدا شاه عرب//الفتی داشته با این دل شب//شب ز اسرار علی آگاه است//دل شب محرم سرّالله است//فجر تا سینه ی آفاق شکافت//چشم بیدار علی خفته نیافت//روزه داری که به مهر اسحار
بشکند نان جوینش افطار//ناشناسی که به تاریکی شب//می برد شام یتیمان عرب//آن دم صبح قیامت تاثیر//حلقه در شد از او دامن گیر//دست در دامن مولا زد در//که علی بگذر و از ما مگذر
شال شه وا شد و دامن به گرو
 
زینبش دست به دامن که مرو

شال می بست و ندایی مبهم
که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار
می کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب  عبودیّت حق
سر به محراب عبادت منشق

می زند پس لب او کاسه ی شیر
می کند چشم اشارت  به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست

در جهانی همه شور و همه شر
ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر

کفن از گریه ی غسّال خجل
پیر هن از رخ وصّال خجل

شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی[1]

*****************************

سری که هر شبانه درون چاه بود و صدای همان سر به درون اعماق چاهِ ژرف صعود!! میکرد حتی مطلع الفجر،حالا در همان مطلع الفجر،سهمش یک ضربه ی شمشیر زهرآلود که آمیخته به زهر دل دشمنان کینه توز خوارج بود شد...

وقتی سر را به سجده هبوط می اوردی،زمانی که به معراج صعود میکردی[2] نازل شد آن کینه ی شتری عرب مدینه بر فرق سرت...

تو شدی مانند ماه درخشان ای حضرت ماه!

چون ماهِ در آسمان نیز شکاف برداشت و دو تکه شد...

من خود به چشم خویشتن،دیدم که جانم میرود...

دیگر تمام شد...

آن ضربه ،ضربه ی فنی بود...نه فن جوانمردی که فن ناجوانمردی بیش نبود...فن شیطانی...

تمام شد...

خدایت اینگونه مقدر کرد که مانند برادرت و مانند همسرت،زهرای مرضیه در بسترِ بیماری از دنیا روی...

بعد از اینکه لیلی قدر رفت با اینکه تو قدر آن لیلی را به اندازه ی لیلة القدر می دانستی،تابی برایت نماند...

دنیا برایت خاکستری شده بود...

تنها چیزی که برایت رنگ داشت،رنگ آبِ در چاه بود...

رنگ سفیدی فرزندانت...

تنها چیزی که برایت رنگ داشت،رنگ چادر خاکی بود!!

و بعد از ضربه...

اِی وایِ من...بعد از ضربه ی مهلکِ بر فرق،همه چیز رنگ خون به خود گرفت...

آقا جان!

ما که یتیمیم کاسه ی شیر را کجا بریم؟؟

چشمان مان یتیم ماند از دیدارت...

خدایا!

چشمانمان را یتیم مگذار...

چون مایی که یتیم نیستیم...تو فکر یتیمی ما بودی که امام زمانمان را برایمان فرستادی...

و حالا خدایا:

امام زمان مان را هرچه زودتر برسان...

خدایا در این شب عزیز حفظش گردان...

یا ربّ الرئوف...یا الله یا رحمن یا رحیم...ثبّت قلبی علی دینک...

الهی آمین...

 



[1]  محمّد حسین بهجت تبریزی(شهریار)//با اندکی تلخیص

[2]  بنابر سخن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلبم ،نماز معراج مومن است؛ و حضرت علی علیه السلام و افضل الصلوة امیرالمومنین هستند.

۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

هجران!

                                        یکی درد و یکی درمان پسندد

                        یکی وصل و یکی هجران پسندد

                                         من از درمان و درد و وصل و هجران

                              پسندم آنچه را جانان پسندد

 

۰۶ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۷ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

کوه کوه پشت کوه=)

امروز با خواهرم رفتیم کوه!

رفتیم چند تا عکس بندازیم...آغا من نمیدونم این عکاسی اش بد نیست اما چرا نمیتونه از من یه عکس خوب بگیره...شما میدونید؟؟

اینم  سه تا از عکساییه که  گرفتیم...

مبینا نیشتو ببند...بهت گفتم بعد ماه رمضون=))



۰۵ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۲۹ ۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

Just for my best friend Mobina!!

=)

دوستم برو ادامه مطلب


ادامه مطلب...
۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۲۳ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

اُپرا وینفری!!

سه و یا 4 سال پیش بود که یه مطلب در رابطه با "اپرا وینفری" خوندم...

این زن موفق،الگوی من نیست اما من اعتقاد قلبی بهش دارم...

کسی که تو زندگی اش،سختی های زیادی کشید اما بالا رفت...خیلی بالا رفت...با خودش عهد کرد که زندگی شو عوض کنه و کرد...

سختی های زیادی رو هم متحمل شد اما بالاخره به اوج رسید...

یک زن با ایمان که همیشه شروع برنامه ی "اپرا شو" که پربیننده ترین برنامه در طول 25 سال فعالیت اش در امریکا بود ،با خواندن فرازهایی از انجیل شروع میشد...

کسی که از انفاق هیچ کم و کسری نذاشت و هم چنین از خوشحال کردن مردم...

او در آخرین برنامه شوی خود در اواخر برنامه یک ساعته‌ای که اجرا کرد به ریشه خودش و زندگی در می‌سی‌سی‌پی اشاره کرد و گفت:

اتفاقی نیست که دختر تنهای کوچکی که محبتی ندید، حتی بااینکه والدین و پدربزرگ و مادربزرگش تمام تلاش خود را کردند...اتفاقی نیست که من وقتی بزرگ شدم مورد محبت، مهربانی، اعتماد و تائید میلیون‌ها نفر از سراسر جهان قرار بگیرم




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اپرا واقعا منو تحت تاثیر قرار داد...
اما مطمئن باشید که اگر عنایات امام زمان نبود،اپرا هم به این مرحله از زندگیش نمیرسید...
چرا که امام زمان برای تمام بشر و نه تنها فقط بشر بلکه برای تمام موجودات فرستاده شدن...و سرنوشت ما در دست قادر بی همتاست که کلید اون،امضای امام زمانه که خدا به حضرت عنایت کرده و امو رو به دستان با برکت ایشون سپرده...
خدا رو شکر...فقط شکر...
اللهم عجل لولیک الفرج...الهی آمین...
۰۴ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۴۵ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

و باز هم دانلود!

سلــــــــــــام...=)

بازم یه دانلود دارم براتون...

آهنگی که واقعا دوستش دارم و همیشه وقتی میذارمش باهاش همخونی میکنم(صدام خیلی بده خیـــــــــــــلی=)   )

آهنگ Healingیا همون "شِفا" خودمون از سامی یوسف...

من اینو پارسال از سایت خود سامی یوسف گرفتم...

عـــــــــــــــــــــــــاشق این اهنگم...مضامینش عالیه...میگه اگر میخوای چیزی رو بگیری،باید اونو بدی...

حرفی که وقتی خیلی بچه بودم خواهرم بهم میزد...میگفت:کره زمین گِرده...هرکاری کنی،بهت میرسه...

و به قول سامی یوسف تو همین اهنگ اروم:IT's nature's order


دریافت


It's so hard to explain
بسیار سخت است که بیان کنم

What I'm feeling
که چه احساسی دارم

But I guess it's ok
اما گمان می کنم احساس خوبی است

Cause I'll keep believing
چراکه از ایمانم ناشی می شود

There's something deep inside
چیزی در اعماق دورنم هست

Something that's calling
که می خواند

It's calling you and I
که من و تو را می خواند

It's taking us up high
ما را به سوی بالا می برد


Healing, a simple act of kindness brings such meaning
شفا .. یک مهربانی ساده می تواند چنین معنایی دهد

A smile can change a life let's start believing
بیایید باور کنیم، یک لبخند می تواند یک زندگی را تغییر دهد

And feeling, let's start healing
بیایید احساس کنیم ، بیایید شفا را آغاز کنیم

Heal and you will be healed
شفا بدهید تا شفا بیابید

Break every border
محدودیت ها و قید و بند ها را بشکنید

Give and you will receive
بدهید تا دریافت کنید

It's Nature's order
این قانون طبیعت است

There is a hidden force
نیروی پنهانی هست

Pulling us closer
ما را به سوی هم می کشاند

It's pulling you and I
تو و من را می کشاند

It's pulling us up high
ما را به سوی بالا می کشاند

Hearts in the hand of another heart and in God's hand are all hearts
قلب ها در دست قلبی دیگر و تمام قلب ها در دست خداست

An eye takes care of another eye and from God's eye nothing hides
هر چشمی مواظب چشمی دیگر است و از چشمان خدا هیچ چیز پنهان نمی ماند

Seek only to give and you'll receive
سعی کنید تنها بدهید تا دریافت کنید

So, heal and you will be healed
شفا بدهید تا شفا بیابید

قلب بین یدی قلب و بید الله کل قلب

قلب ها در دست قلبی دیگر و تمام قلب ها در دست خداست

عین ترعى عینا، وعین الله ترعى

هر چشمی مواظب چشمی دیگر است  و چشم خدا مواظب همه است

کلمة طیبة صدقة

سخن نیکو صدقه است

تبسمک لأخیک صدقه

لبخند تو برای برادرت صدقه است

کل معروف صدقة

هر کار خوبی صدقه است

اللهم اشف شفاءً لا یغادر سقماً

خدایا شفایی بده که هیچ بیماری و مرضی باقی نماند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن:متن و ترجمه ی آهنگ از اینجا

۰۳ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

دانلود برای عشاق...

هـــــــــــــــــــــرکی دلش هوای مشهد الرضا کرده این رو دانلود کنه...

دریافت

۰۳ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۹ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

ولایت اهل بیت علیهم السلام عذاب قبر را دفع میکند...

"بسم ربِّ الإمام المنصور"

امام باقر علیه السلام و افضل الصلوة فرمودند:

چون مومن می میرد با او در قبرش شش صورت داخل می شوند که یکی از آنها خوشروتر و خوشبوتر و پاکیزه تر از باقی صورت هاست.یکی از جانب راست می ایستد و یکی در جانب چپ و یکی در پیش رو و یکی در پشت سر و یکی پایین پا و آنکه خوش صورت است در بالای سر.

پس از سوال یا عذاب از هر جهت که می آید انکه در آن جهت ایستاده است مانع می شود پس انکه از همه خوش صورت تر است به سایر صورت ها می گوید:شما کیستید؟خدا شما را جزای خیر دهد.

جانب راست گوید:من نمازم و جانب چپ گوید:من زکاتم ،انکه در پیش روست گوید:من روزه ام،انکه در عقب سر است گوید:من حج و عمره ام و انکه در پایین پا است گوید:من احسان به برادر مومنم.

پس انان به او گویند:تو کیستی که از همه ما بهتری و خوشروتر و خوشبوتر؟

گوید:من ولایت آل محمّد صلّی الله علیهم اجمعین هستم.[1]



[1]  منازالخره ص 34/کشکول بهتاش ص 170

۰۳ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۳۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

امیرحسین

امیرحسین این روزا میشینه پای نرم افزار:3D Max و Photo shop!!!!!!!!!!!!

میشینه پای اینترنت بازی دانلود میکنه بعد نصبش میکنه...

میشینه تایپ میکنه =@

دو سه روز پیش برداشته رو عکس من و خواهرم با فتو شاپ کار کرده عکس ضریح کشیده بعدش نوشته:یا علی!!!!

تازه بلده saveاش هم بکنه=@

ما 7 سال مون بود تو کوچه اسکیت بازی میکردیم!!!!!!!!

این دهه هشتادیا واقعا دقیقا چجوره شن؟؟!!!!!!

میترسم تو همین سن یه کاره ای بشه =)

ای بابا...

این سری انقدر تو گوگل سرچ کرده:بازی با حجم کم،بچه قاطی کرده نوشته:عکس ضریح امام حسین با حجم کم =))))))

فکر میکنه اگه حجم کم باشه میاره=))))

الآنم شب و روز میشینه پای کامپیوتر=@

یا اینکه دیوار اتاق رو کرده نمایشگاه نقاشی...هی نقاشی میکشه میچسبونه به دیوار...

حالا اینا هیچی...مخ خواهرمو خورد که براش فوم بخره که این آقا بشینه ماکت هتل درست کنه!!!!!!!!!!!!!!!!=@@@@@@

درست هم کرد=@

اسمم روش گذاشت بعدش با ماژیک معماری روش نوشت اسم رو=@

میشینه مجله ماشین میخونه =)

خدایا من کجام ،این کجاست؟؟=)

ــــــــــــــــــــــــــــــ

+امیرحسین شهریور 7 سالش تموم میشه=)

۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۰ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

چه کاری از تو موجب همسایه شدن با من در بهشت برین است؟؟!!!

"بسم ربِّ الإمام المنصور"

از مرحوم سید مهدی بحرالعلوم نقل شده است که فرموده بودند:من بارها از خداوند تقاضا کردم همسایه ی مرا در بهشت به من بشناساند تا اینکه شبی در عالم رویا به من گفتند: فلان قهوه چی اهل حلّه در بهشت همسایه تو می باشد.چون از خواب بیدار شدم از نجف مهیّای حرکت به طرف حِلّه شدم و پس از طی مسافت و ورود به حلّه به نوکر خود گفتم برود و فلان قهوه چی را به حضور من اورد.

چون او را ملاقات کردم و از وضع عبادت و زندگی او تحقیق نمودم مزید تعجب من گردید که این مرد به واسطه ی چه عملی مستحقِّ چنین مقامی گردیده که همسایه ی من در بهشت باشد و اینهمه علمای نجف اشرف و تجّار متدیّن و غیر ذلک لیاقت این مقام را نداشته باشند.چون قهوه چی تفکر من را دید ،پرسید:منظور آیت الله از احضار من چیست؟ناچار قضیه ی خواب را برای او نقل کردم.دیدم لبخندی زد و گفت:عدل خدا مقتضی چنین کرامتی نسبت به من می باشد.تعجب من زیاد تر شد که این شخص مگر چه عملی از برای خدا انجام داده که منتظر چنین کرامتی می باشد؛لذا به او گفتم افعال و عباداتی را که تاکنون برای من نقل نموده استحقاق چنین مقامی را ندارد.

گفت:آری،غیر از انچه گفتم کار خیر دیگری هم از برای خدا نموده ام که تا کنون به احدی اظهار نکرده ام و فقط امروز برای شما می گویم و راضی نیستم تا من زنده ام به احدی هم اظهار نمایید.

من به مادر خود گفتم در حلّه دختری را برای من پیدا کند تا او را به حباله ی نکاح خویش درآورم؛او دختری را از برای من پیدا کرد و من او را بحباله ی نکاح خود درآوردم و چون شب در حجله رفتم و نگاهم به عروس افتاد او را گریان و محزون دیدم؛جهت حزن و اندوه او را پرسیدم،گفت:درد نگفتنی دارم و امشب در پیش تو آبرویم می ریزد و پرده ام پاره می شود.دل من به حال او سوخت و به او گفتم:ابداً افسرده نباش و من حاضرم هر عیب و نقصی که در تو ببینم کتمان نمایم و به احدی نگویم.

دختر گفت:حقیقت امر ان است که جوان بی عفّتی ،بی عفّتی کرد و من از او باردار شدم و نمی دانم کارم به کجا خواهد انجامید.به او گفتم:متاثر نباش و من هرگز عیب تو را افشا نمی کنم و آن شب را به نحوی سلوک نمودم که زنها اصلاً از حال ما اطلاعی پیدا نکردند و چون آثار حمل او ظاهر گردید من قهوه خانه خویش را در حلّه بستم و به عنوان مجاور قبر حسین علیه السلام به کربلا  مشرّف شدم و به مقداری در کربلا ماندم که ان طفل به دنیا امد و به نام خویش او را توجّه نمودم تا امروز که آن بچّه به پانزده سالگی رسیده و در قهوه خانه مشغول خدمتگذاری می باشد احدی از حال او اطّلاع ندارد؛حتّی آن پسر هم هنوز از موضوع خبر ندارد.مرحوم بحرالعلوم به او مرحبا گفت و فرمود:سزاوار می باشی که همسایه ی من در بهشت برین باشی.
[1]

*با اندکی تلخیص




[1]   صد و ده حکایت ص 268/کشکول بهتاش ص 206

۰۱ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۲۱ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

معطل هم شوید از ولایت و ارادت شما کاسته نمی شود...!!

"بسم ربِّ الإمام المنصور"

علّامه امینی رحمة الله علیه برای تصنیف کتاب الغدیر به کتابی نیاز داشت هرچه گشت پیدا نکرد متوسّل به حضرت امیر علیه السلام و افضل الصلوة شد.روزی در حرم به حالت توسّل حضور داشت که دید عربی آمد و رو کرد به ضریح حضرت و جسارت آمیز اظهار کرد:اگر مردی کار مرا انجام بده.

رفت و هفته ی دیگر که باز علّامه در حرم بود آمد و رو کرد به ضریح حضرت و گفت :بله مردی،کار ما انجام شد.

علامه امینی خیلی ناراحت می شود و خطاب به ضریح حضرت می گوید:

" ما در خدمت شما هستیم،چند وقت است مراجعه می کنیم اعتنایی نمی شود."

شب در عالم رویا حضرت را زیارت می کند.آقا می فرماید:

" آخر آنها بدوی و بیابانی هستند،زیاد نباید معطّل کنیم،باید با آنها مطابق طفولیتشان عمل کرد ولی شماها که آشنایی با ما دارید معطّل هم بشوید از ولایت و ارادت شما کاسته نمی شود."

روز دیگر پیرزن همسایه می آید خدمت علامه و بسته ای را که اوراقی از یک کتاب در آن است می دهد و می گوید:خانه تکانی می کردیم دیدیم این کتاب به درد ما نمی خورد شاید به درد شما بخورد.

وقتی علّامه نگاه می کند می بیند همان کتابی است که مدّت ها دنبال آن می گشته است.[1]



[1]  سیری در آفاق ص 245/کشکول بهتاش ص 246

۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۵ ۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...

یار من!یوسف نیا...


یار من یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست
لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست
ای گل زیبای من از غربتت اشکی نریز
نازنین اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست
نوبهارم در فراقت هیچ کس محزون نشد
منجی انسانیت اینجا شرایط جور نیست
گرچه در هر جمعه ای زیبا دعایت می کنند
این دعاها بر زبان است جنسشان مرغوب نیست
مهربان، اینجا همه مرعوب دنیا گشته اند
طوق ها بر گردن است و، هیچکس منصور نیست
یادگار رحمت للعالمین! اینجا کسی از رحمتت چیزی نگفت
دائم از شمشیر و گردن صحبت است و،هیچکس مجدور نیست

۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۷ ۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
+مرا لطف تو می باید...