حس عجیبی دارم!

 

چرا هرکی میاد خواستگاری میگم : نه؟!!

 

چرا میره جلو ماجرا ولی کسی به دلم نمیشینه؟!

 

احساس گنگ بودن می کنم !

 

شاید من به پشتوانه ی اینکه یکی همیشه هست که دوستم داره (که فکر غلطیه! و توقع کاملا بی جاییه!) ، به خیلی ها "نه" گفتم !

 

و من همیشه دنبال نشانه های دوست داشتنش میگردم ...

و وقتی میبینم نشانه ها کم یا محو شدن ، کلا بیخیال میشم ...

 

چون بیخیالی هم عالمی داره ...

 

 

داشتم یکشنبه صبح به حورا میگفتم که :

حورااا ! من دیشب کلی فکر کردم ...

 

به اینکه :

 

اگه من یکی رو دوست داشتم که برای حرف زدن باهاش یا نگاه کردنش یا قرار گذاشتن باهاش حاضر بودم خیلی کارا رو بکنم ، ولی اون به من توجه نمیکرد یا حتی بهم نگاه نمی کرد یا حتی با من حرف هم نمیزد یا سعی میکرد دور ترین نقطه رو برای ایستادن و فاصله داشتن از من انتخاب بکنه، من نمی بخشیدمش و #داغون می شدم !!

 

امروز داشتم کامنتای وبلاگمو میخوندم ...

در عجب بودم از نوع جواب دادنم !!

انگار اون جواب کامنتا ، منِ حدیثه نبودم!!

 

واقعا چرا؟!

 

اصلا من چم شده؟!!

 

این حرفا چیه؟!

 

احساس گنگ شدگیو گم شدگی میکنم

کاش کسی میتونست کمکم کنه ...

 

هعی ...